در یکی از نشریههای یونسکو که در ابتدای آن دهه منتشر شده بود، بدوی م. روهبان مدیر واحد مسئول آن دهه نوشته بود: «بروز فاجعههای طبیعی، جزء جدایی ناپذیر محیطزیست است، اما زیانهای وارده به طور عمده ناشی از عملکرد تصمیمات اجرا شده یا به تعویق افتاده در فرایند توسعه است. رشد جمعیت و تراکم آن در مناطق شهری، ساختمانهای ناامن و افزایش وسایل و تسهیلات نامطمئن و آسیبپذیر، همگی سبب میشوند که هم مردم و هم محیطزیست در معرض فاجعههای طبیعی قرار گیرند.»(2)
نمود عینی آن چه را که روهبان به آن اشاره کرده بود، میتوانیم در پیامد زمین لرزه بم که جان بیش از سیهزار هم میهن ما را گرفت و آثار تاریخی بینظیری- از جمله ارگ بم- را با خاک یکسان کرد، ببینیم.
پس از زمین لرزه خوف انگیز رودبار در سال 1369، آییننامهای برای مقاومسازی بناها تصویب شد، اما با وجود گذشت 13 سال (و وقوع زمین لرزههایی با خسارتها و مرگ و میرهای کمتر در این فاصله) آن آییننامه جدی گرفته نشد و هنگامی که قرعه مرگ به نام شهروندان بمی در آمد، زیان سنگین ناشی از تصمیمات اجرا نشده یا به تعویق افتاده» خود را نشان داد.
خسارتهای فاجعه بم را از یک دیدگاه میتوان خسارت ناشی از برنامههای توسعه ناپایدار و مدیریت بیتوجه به اصول زیست محیطی دانست. ساخت و ساز عنانگسیخته در سرزمین لرزهخیز و در نزدیک گسلی شناخته شده و رشد سریع جمعیت و تراکم آن در نقطهای که برای آن ظرفیتسازی نشده است از عواملی بوده که یکی از مرگبارترین فاجعههای طبیعی جهان را رقم زد.
به گفته صلیب سرخ جهانی، زمین لرزه بم با 30 هزار کشته دومین فاجعه مرگبار جهان در سال 2003 میلادی بوده است. نخستین فاجعه آن سال، گرمای بیسابقه اروپا در تابستان بود که سبب مرگ 35 هزار نفر شد(3).
هر دوی این فاجعهها، ناشی از تأثیر مخرب فعالیتهای انسانی در محیطزیست بوده است. ممکن است، بسیاری از خوانندگان خوانده باشند و باور داشته باشند که افزایش گازهای گلخانهای و جنگلزداییهایی که به طور عمده انسان مسبب آن بوده، به گرم شدن زمین منجر شده است.
اما، شاید در نظرشان عجیب نماید که چگونه ممکن است خسارتهای زلزله هم ناشی از فعالیت انسان باشد.
زمین لرزه یک پدیده طبیعی است و به همین دلیل پدیدهای است مرتبط با مسایل زیست محیطی. این پدیده طبیعی، مانند بسیاری از دیگر جلوههای طبیعت، دو چهره زیبا و خشن دارد، همانطور که کوه و دریا و جنگل و پلنگ و... هم زیبا هستند و هم وحشی (به دو معنای مستتر در «وحشی» توجه کنید: طبیعی، تندخوی) به همین ترتیب زمین لرزه هم چنین است.
به گفته یک پژوهشگر، اگر این پدیده نبود، بسیاری از جلوههای چشمگیر زمین مانند کوهها و درهها، غارها، آبشارها و چین و شکن خیال انگیز لایههای زمین هم وجود نداشت. به بیانی دیگر میتوان گفت که لرزههای زمین، نبض و حرکت موجود زندهای است به نام زمین.
هنگامی که انسان، پا را فراتر از حد خود (و ظرفیت زمین) گذاشت و آزمندی را به آن پایه رساند که بر هر کجا دست انداخت و حتی بیتوجه به جان خود، عرصههای طبیعی نامناسب را هم متصرف شده میبایست خود را پذیرای فاجعهها میکرد؛
همچون قهرمان داستان «هرکس به چقدر زمین نیاز دارد» از تولستوی که تا آخرین رمق و تا فروکش کردن اشعه خورشید، برای به چنگ آوردن تکهای دیگر از زمین پیش رفت و با غروب خورشید جان بر سر طمعکاری نهاد.
کوههای ایران بر اثر فشار شبه جزیره عربستان در جنوب غربی و فشار شبه قاره هند در جنوب شرقی و جوان بودن رشته آلپ- هیمالیا، در هر سال چند سانتیمتر بلندتر میشوند. روند تحرک زمین و کوهزایی در این منطقه در 60-50 میلیون سال گذشته وجود داشته و تا میلیونها سال دیگر ادامه خواهد داشت.
انسان این روند را شناخته و بر کلیات آن آگاهی دارد، پس نمیتوان بر «ناگهانی» بودن یا قابل پیشبینی نبودن مطلق اثرهای این تحرک (از جمله لرزش زمین) تأکید کرد و نسبت به عوارض ناشی از قصور، از خود رفع مسئولیت نمود.
زمین لرزهها- حتی اگر شدید باشند- در بیشتر مواقع اثر منفی بر محیط زیست ندارند، چرا که خود جزیی از طبیعتاند. اما تخریبهایی که بر مکانهای انسانی وارد میآید، علاوه بر خسارتهای جانی جبران ناپذیر، عوارض بس گستردهای برای محیط در پی دارد.
هر سازه، با مصرف مقدار زیادی آب، انرژی، مواد اولیه و با تصرف محدودهای از منابع طبیعی برپا میشود. خراب شدن سازه بر اثر زمین لرزه به معنای هدر رفتن این اقلام و وارد شدن فشار بیشتر به منابع طبیعی برای بازسازی است. کافی است بدانیم که در تولید یک تن بتن، حدود یک تن گاز گلخانهای وارد جو میشود.
با خراب شدن گسترده خانهها و محلهای کار، غالباً یک موج مهاجرت ناگهانی و ناموزون از منطقه ویران شده پدید میآید که باعث تشدید فشار اقتصادی به مناطق اطراف میشود.
حاشیهنشینی، بیکاری و فقر از پیامدهای این امر است و هر یک از اینها باعث تخریب بیشتر محیطزیست میشود؛ حاشیهنشینان، عرصههای طبیعی اطراف شهرها را تصرف میکنند، و فقر توجه به محیطزیست را به یک موضوع دست چندم بدل میکند. در هنگام بروز فاجعههای بزرگ، دولتها یکی از نخستین چیزهایی را که میتوانند برای آرام کردن مردم مصیبت زده فدا کنند، منابع طبیعی است.
خراب شدن زیرساختهای کشاورزی بر اثر مرگ کارگران و مدیران کشاورزی، متلاشی شدن خانوادهها (که به صورت دسته جمعی روی زمین کار میکردند)، ریزش قناتها و مرگ دامها، هم از حیث گسترش فقر و هم از نظر این که ممکن است بازماندگان برای بقا به مشاغل دیگر یا به شیوههای ناپایدار کشاورزی (در مقایسه با شیوههای جا افتاده در محل) روی آورند، میتواند مضر به حال محیطزیست باشد. مثلاً در بم ممکن است حفر چاههای عمیق بیشتر، جایگزین استفاده از قنات شود.
یک تأثیر مخرب دیگر زمین لرزه بر محیط زیست، ورود نامتعارف و سنگین مواد دور ریختنی به منطقه آسیب دیده است: پس از زلزلهها در اطراف هر اردوگاه میتوان از قوطیهای خالی کنسرو، بطریهای یک بار مصرف، ورقههای نایلونی، پوشاک مصرف نشده و بقایای دیگر مواد اهدایی را دید که تا مدتها در منطقه باقی میمانند. سمپاشی گسترده منطقه زلزلهزده (برای گندزدایی)، کلرزنی بیش از حد به آب و اقدامهای مشابه، از دیگر لطمههای وارد شده به محیطزیست است.
در شرایطی مانند وضع تهران به سادگی میتوان در ذهن مجسم کرد که پس از وقوع زمین لرزه، میلیونها لیتر مواد نفتی و محصولات شیمیایی و مواد خطرناک به آب، زمین و هوای منطقه وارد شود که اثر اینها در درازمدت شاید مرگبارتر از اثر مستقیم زلزله باشد.
پینوشت:
1) استاد باستانی پاریزی، در «سالنامه گل آقا»، 1382 مینویسد: مردم یزد، زلزله را «بوم لرز» گویند که بهترین کلمه فارسی است در برابر زلزله عربی.
2) فصل نامه «طبیعت و منابع»، سال اول، شماره 2، 1371.
3) روزنامه همشهری 9/8/1383.